ویلای هماشهر | سامان احمدی
موقعیت: ایران ، شیراز ، هماشهر ، کوچه جنب آب معدنی ایوان آب
معمار: سامان احمدی
طراحی و معماری داخلی: سامان احمدی
کارفرما: مهندس داوود محمودی
مجری: مهندس داوود محمودی
نوع تاسیسات: گرمایش از کف-اسپلیت
نوع سازه: اسکلت بتنی
مساحت زمین: 5000 مترمربع
زیربنا: 310 متر مربع
کارفرما:مهندس داوود محمودی
تاریخ شروع 1397/ تاریخ پایان ساخت1399
عکس: خاطره عشقی
این پروژه با عنوان باز طراحی به اینجانب پیشنهاد شد. با توجه به خط فکری طراح دوم، پروژه دستخوش تغییراتی بوده است.
پس از اتمام پروژه از شخص سومی که به عنوان عکاس پروژه نیز معرفی شده، خواستیم تجربهی حسی خود از بودن در فضا را بیان کند:
*لازم به ذکر است طراحی اولیه بر عهده مهندس امین میری بوده است.
به عنوان یک تجربهگر فضایی و البته عکاس، زمانیکه در فضای معماری قرار میگیرم، آن را با تمامِ حواس انسانی ام تجربه میکنم.
به عقیدهی من، آنچه که از معماری در گذر زمان باقی خواهد ماند، تجاربی ساده، جزئی و لذتآفرین خواهد بود که ساکنین در جریان زیست روزمرهشان تجربه خواهند کرد.
در مواجهه با فضا تمام حواس انسانیام را فارغ از آنچه پیشتر دیدهام و آموختهام، به رسمیت میشناسم.
اتمسفر فضایی پس از مواجهه در ذهن و کالبد انسانیام باقی میماند. فارغ از هرگونه کلی گویی در ارتباط با فرم و فضای معماری، مایلم به جزییات بپردازم.
جزییات تمام آن چیزی ست که در من به عنوان تجربهگرِ فضا باقی میماند.
اینجا، جدارههای شیشهای، تنها در خدمت دیالکتیک نیستند. چیزی فراتر از ارتباط و پیوستگی درون و بیرون را تجربه میکنیم. گونهای آمیختگیِ نو از معماری و طبیعت، که دیوار تعریف پیشین خود به مثابه تفکیک کننده و پنجره معنای خود به مثابه گشودگی و ارتباط را حفظ میکند و در عین حال معنایی تازهتر مییابد.
انتخاب هوشمندانه پردههای پشت جدارههای شیشهای، احساسی از کاغذ شوجی را پدید میآورند. مانع نفوذ مستقیم نور به درون میشوند و در همان لحظه جداره به مثابه بستری برای بازنمود طبیعت و آنچه پیرامون بنا جریان دارد، ظاهر میشود.
آنچه میبینیم ترکیبی است از نوری ملایم و مات که از باغ به درون نفوذ میکند، با رنگِ پرده ترکیب میشود و در کنار سایهها فضایی دلفریب میآفریند.
جداره بستری میشود برای باز تعریف طبیعت. جداره به اثری هنری میماند که در بُعد زمان پیوسته دگرگون میشود.
کافی است از سطح صاف پلههای فلزی پایین بیایی، خنکی دلچسبِ فلز را کف پایت احساس کنی و روی صندلی کنار شومینه آرام بگیری، صدای سوختن چوب را از حجم سنگین، کدر و گرمابخش فلز شومینه بشنوی، از جدارهای شیشه ای به انتهای باغ چشم بدوزی، صدای بهم خوردن دانههای برف را بشنوی و غرق در خیال شوی.